جمعه پیش در جلسه گروهی مان یک عضو تازه وارد داشتیم که حدود ۴۰ ساله میزد. با خودم فکر میکردم که باید استاد باشه و از اینکه در جلسه ما که یک گروه دانشجویی هستیم شرکت کرده بود، تعجب میکردم. وقتی خودش رو معرفی کرد فهمیدیم که حدودا ۴۵ ساله است و ۲۵ سال در صنعت سابقه کار دارد و ۶ ماه پیش، بعد از ۱۲ سال که مدیر یک قسمت بوده، بیکار میشه.
یک روز صبح از دفتر رئیسش زنگ میزنن و میگن که کارش دارن. وقتی میره، میبینه که ۲ تا نگهبان هم اونجا ایستادند. بهش میگن که به دلیل مشکلات اقتصادی شرکت، قسمت شما کلا حذف شده و شما باید همین الان شرکت رو ترک کنین. حتا بهش اجازه نمیدن که وسایلش رو جمع و جور کنه و فقط با نگهبانها به اتاقش میره و کیف دستیش رو برمیداره و شرکت رو ترک میکنه.
البته پول خوبی بابت بیکار شدنش از شرکت گرفته و تصمیم میگیره که از فرصت به دست آمده استفاده کنه و درس بخونه. الان دانشجوی فوق لیسانس علوم کامپیوتره و میگه مفاهیمی که ازش صحبت میشه برای من کاملا غریبه س. میگه من تو در لیسانسم کوبول خوندم و بعدش هم سالها با مین فریم کار کردم، حالا رفتم جاوا و برنامه نویسی شی گرا با دانشجوهای لیسانس گرفتم تا بفهمم که اصلا بچهها از چی دارن حرف میزنن!
ایدههای جالبی برای برگزاری سخنرانی و کارگاه برای نوشتن رزومه و تمرین برای مصاحبه کاری داشت. امیدوارم که جلسههای بعدی هم بیاد.
یک روز صبح از دفتر رئیسش زنگ میزنن و میگن که کارش دارن. وقتی میره، میبینه که ۲ تا نگهبان هم اونجا ایستادند. بهش میگن که به دلیل مشکلات اقتصادی شرکت، قسمت شما کلا حذف شده و شما باید همین الان شرکت رو ترک کنین. حتا بهش اجازه نمیدن که وسایلش رو جمع و جور کنه و فقط با نگهبانها به اتاقش میره و کیف دستیش رو برمیداره و شرکت رو ترک میکنه.
البته پول خوبی بابت بیکار شدنش از شرکت گرفته و تصمیم میگیره که از فرصت به دست آمده استفاده کنه و درس بخونه. الان دانشجوی فوق لیسانس علوم کامپیوتره و میگه مفاهیمی که ازش صحبت میشه برای من کاملا غریبه س. میگه من تو در لیسانسم کوبول خوندم و بعدش هم سالها با مین فریم کار کردم، حالا رفتم جاوا و برنامه نویسی شی گرا با دانشجوهای لیسانس گرفتم تا بفهمم که اصلا بچهها از چی دارن حرف میزنن!
ایدههای جالبی برای برگزاری سخنرانی و کارگاه برای نوشتن رزومه و تمرین برای مصاحبه کاری داشت. امیدوارم که جلسههای بعدی هم بیاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر