یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۹

نوروز مبارک

آنقدر ننوشتم که سال نو میلادی چسبید به نوروز :)
این چند ماه هر بار که آمدم اینجا یا در فیسبوک یک چیزی بنویسم مبنی بر اینکه مهمونی باحالی‌ رفتم یا به هر دلیلی‌ خوشحال بودم، اینقدر خبر بد دیدم که کلا یادم میرفت که آمدم چیزی بنویسم. ولی‌ حالا که فقط چند ساعت به سال تحویل مانده و من امسال برای سومین سال این لحظهٔ‌ قشنگ را فرسنگها دورم از خانواده و دوستانم در ایران، می‌خواهم اعترافی بکنم.

در این سه سال، امسال برای اولین بار هم حس سال نو میلادی را داشتم و هم حس نوروز را دارم! حالا شما اسمش رو بگذارید غربزدگی، ولی‌ من سال ۲۰۱۱ را با دوستان غیر ایرانیم جشن گرفتم. کلی‌ مهمانی رفتم. مهمانیهای غیر ایرانی‌ را از این نظر خیلی‌ دوست دارم که لازم نیست با همه سلام و احوال پرسی‌ و تعارفهای بی‌معنی بکنی‌! توی مهمانیهای ایرانی‌ همیشه یک استرسی روی آدم هست که در مهمانیهای غیر ایرانی‌ نیست (یا من متوجه نمیشوم). هیچ کس هم به کارت کاری ندارد که چی‌ پوشیدی، چقدر می‌خوری، مینوشی، میرقصی یا اصلا تمام مدت یک گوشه نشستی و فقط با یک نفر حرف زدی. به دوستان غیر ایرانیم تبریک گفتم و کارت پستال برای بعضیهایشان فرستادم. حتا اهدافم رو هم برای امسال مشخص کردم.

برای نوروز امسال هم، دیشب با چند تا از بچه‌های ایرانی‌ و غیر ایرانی‌ جشن گرفتم. میزبان هم دوست امریکاییم بود. چون خانهٔ بزرگی‌ در حومهٔ شهر دارد، آنجا مهمانی را برگزار کردیم. در حیاط هم آتش درست کردیم و ۴شنبه سوری را هم برگزار کردیم. هر کسی‌ هم غذایی درست کرده بود و آورده بود. یعنی‌ نه هفت‌سین داشتیم، نه ۴شنبه سوری بود و نه سال تحویل (از نظر تقویمی) ولی‌ واقعا خوش گذشت. آواز خواندیم، نوشیدیم، خندیدیم و آرزوهای خوب کردیم.

هنوز خانه تکانیمان تمام نشده! الف دارد جارو برقی میکشد. فکر کنم اولین باریست که جارو برقی میکشد در زندگی‌ مشترکمان (از این کار متنفره!) می‌خواهیم لباس نو بپوشیم برای سال تحویل و شراب بنوشیم. من هیچوقت تا به حال هفت‌سین درست نکرده ام. بعد از ازدواج ، سال تحویل ها همیشه یا خانهٔ خانواده من بودیم یا خانواده الف. از وقتی‌ هم که آمدیم آمریکا، هیچ سال هفت‌سین نگذاشتم. ولی‌ یه حس قشنگ و کوچکی از شادی دارم امسال و می‌خواهم برای تمام دوستان و عزیزانم آرزوهای خوب بکنم. امیدوارم که امسال شادی و آرامش بیشتری نصیب همهٔ مردم دنیا باشه.