جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸

خداحافظی

دوستم بیشتر از ۲ هفته است که رفته و من هنوز فکر می‌کنم که چقدر خداحافظی سخته، حتا اگر تجربه های سخت تری را قبلا گذرانده باشی‌. حتا اگر ۲ سال و نیم پیش خواهرت را بدرقه کرده باشی‌ و موقع برگشت از فرودگاه، توی اتوبان رسالت، آسمان را نگاه کرده باشی‌ و دلت آنقدر گرفته باشد که تصمیم بگیری آن روز را مرخصی بگیری. خداحافظی از یک دوست سخته، حتا اگر یک سال از خداحافظی خودت با پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستانت گذشته باشه و هنوز هم معلوم نباشه که کی‌ بتونی‌ ببینیشون.

پارسال همین دوستم، توی فرودگاه شیکاگو دنبالم آمد و نگذاشت در زمستان سرد این شهر، احساس تنهائی‌ کنم. کمکم کرد که جائی‌ پیدا کنم و اسباب و اثاثیه بخرم.

خداحافظی همیشه سخته مخصوصاً وقتی‌ اصلا معلوم نیست که کی‌ دوباره همدیگر را می‌بینید.

۲ نظر:

  1. یعنی تو یک ساله که رفتی؟ پس چرا این قدر برای من طولانی است. فکر می کردم دست کم دو سال است.

    دلم برات تنگه، دلم می خواد باز گپ بزنیم

    پاسخحذف
  2. اتفاقا دیروز داشتم به این فکر میکردم که پارسال 19 آذر بود که تو رفتی ...
    امیدوارم که جدا از دلتنگیهات لحظه های شادی تو زندگیت داشته باشی.

    پاسخحذف