جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

یک مادربزرگ آمریکایی

در یکی‌ از جلسات گروه تازه تشکیل یافته مان در دانشگاه، قرار بود بیشتر با یکدیگر آشنا بشویم. به پیشنهاد یکی‌ از بچه‌های آمریکائی، قرار شد هر کسی‌، بدون اینکه مشخص کند، دو جمله درست و غلط راجع به خودش بنویسد. همه کاغذ‌ها جمع شد و با خواندن هر کاغذ باید حدس می‌‌زدیم که این کاغذ مال چه کسی‌ است؟
یکی‌ از کاغذ های جالب این بود: من دو تا بچه کوچک دارم، من سودا دوست دارم. برای بچه داشتن فقط دو کاندید وجود داشت: استادی که در جمع حضور داشت و یک دانشجوی تازه وارد که چون به قیافه اش نمی‌‌خورد که بچه داشته باشد، ما هم استاد را انتخاب کردیم. استاد هم لبخندی زد و در حالیکه سرش را به علامت "نه" تکان می‌‌داد گفت: من دو تا نوه دارم که کالیفرنیا زندگی‌ می‌کنن. همه داشتند اظهار تعجب می‌‌کردند و من تصویر "عزیزم" (مادربزرگ مادری ام) توی ذهنم دور می‌‌زد که دیابت داشت و همیشه یک پایش بیمارستان بود.
استادمان با تصویر ذهنی‌ من از یک مادربزرگ هیچ تطابقی نداشت. بعد از گرفتن فوق لیسانس و حدود ۲۰ سال سابقهٔ کار در صنعت، تصمیم می‌گیرد که دکترا بگیرد. حدود ۷ سال است که در دانشگاه تدریس می‌کند و تازه هم استخدام رسمی‌ شده است. گفت که خیلی‌ برای نوه هایش دلتنگ می‌‌شود و خیلی‌ وقت‌ها با اسکایپ با هم حرف می‌‌زنند. البته نوه‌ها در کار ارتباط اینترنتی پیشرفته اند چون با پدرشان هم بیشتر اینترنتی در ارتباط هستند. پدرشان عضو ارتش آمریکا است و الان در افغانستان به سر می‌‌برد و سالی‌ بیشتر از دو یا سه بار نمیتواند به آمریکا بیاید.
بازی تمام شده بود و بچه ها داشتند راجع به اطلاعات جدید صحبت میکردند، یکی‌ ۳ تا ساز بلد است بزند، دیگری به فرانسه مسلط است و بعضیها هم ۲ تا بچه یا نوه دارند.

۳ نظر:

  1. برام جالبه بدونم تو در مورد خودت چی نوشته بودی؟

    می بینی چقدر زنده اند

    پاسخحذف
  2. من نوشته بودم: مسافرت دوست دارم و هر روز صبح زود بیدار می شم (اینجا چون مجبور نیستم، نمی تونم زود بیدار بشم)


    آره، خیلی زنده اند. این استاد حداقل 55 سال سن داره!

    پاسخحذف
  3. یعنی سن مادر من. تازه مادر من هم به نسبت خیلیها خوبه اما آنها کجا و مادران ما کجا. میگم خوبه خودمون یاد بگیریم

    پاسخحذف