جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

ذوق زدگی و امتحان زدگی

تمام هفتهٔ پیش با این ۲ تا حس متضاد گذشت. امروز امتحان جامع داشتم و تمام هفته، مشغول درس خواندن و استرس داشتن بودم. ذوق زدگی هم برای ۲ تا پیشنهاد کارآموزی بود که گرفتم! بعد از ۲-۳ ماه که هیچ خبر خوبی نبود و من داشتم ناامید می‌‌شدم. هم از IT دانشگاه که اینجا درموردش نوشتم، هم از یک شرکت مشاوره. فکر می‌کردم که شرکت مشاوره حقوقش بهتر باشه و آن را قبول کنم، ولی‌ برعکس شد! خلاصه که هر وقت از درس خوندن خسته می‌‌شدم، ایمیل‌هایشان را دوباره میخواندم و ذوق مرگ می‌‌شدم.

۲ نظر:

  1. دوستم، تولدت مبارك. كارآموزيهات هم. هميشه شاد ببينمت. ميدوني كه دلم برات خيلي تنگه. شنيدن صدات خيلي خوشحالم مي كنه اما تنها بغل كردنتع مه مثيتونه از دلتنگي كم كنه. ديشب يادم رفت بگم كه دلم هواي كوه داشت و همپايي نبود.

    پاسخحذف
  2. ممنون دوست جونم. من هم همپا ندارم، هم کوه که تنها بزنم بهش.

    پاسخحذف